در حال بروز رسانی..
 

یک روز بارانی

 

🔹یک روز بارانی
به روستا آمده ام و در دل طبیعت هستم. باران بی وقفه می بارد و زمین سیراب از نزول رحمت الهی میشود. درختان خالی از برگ ولخت وعور شده اند! و سبزه ها به زردی گراییده یا خشک گشته اند، اما با این همه، طبیعت زیبایی خود را به رخ میکشد و جلوه ی خاص خود را دارد.
کنار پنجره می ایستم و بارش باران را نظاره میکنم وبه صدای آن گوش فرا میدهم.آبی که از شیروانی خانه میریزد نهر باریکی به وجود آورده و به سوی نهر کوچک کنار پرچین میرود و همچنان به سویی دیگر جریان دارد.سوزی سرد از پنجره ی نیمه باز اتاق به داخل نفوذ میکند و لرزم میگیرد اما بی توجه به سرما به بیرون خیره شده ام و اطراف را می نگرم.پرنده هم پر نمی زند اما صدای گاو همسایه به گوش میرسد! ومن در سکوت اتاق از این زیبایی لذت میبرم. حتی گل آلود شدن زمین هم دلچسب است و به سرم میزند که مانند دوران کودکی بدون کفش به حیاط بروم، پاچه شلوارم را کمی بالا بزنم و در آن گل و لای قدم بزنم و از باغچه ی کوچک خانه ی خواهرم کمی سبزی بچینم و باران بر سرم ببارد و خیسم کند. گاهی یادم میرود که زنی میانسالم و دلم هوای کودکی و کارهای بچه گانه میکند. انگار که کودک درونم با من رشد نکرده است و هنوز در آن سن و حال و هوا مانده است!  از بیرون رفتن منصرف میشوم اما همچنان از پشت پنجره به باران می نگرم  و از دیدن آن روح و جانم دچار فرحی مبسوط میگردد.

🔵اثر نویسنده توانا، خانم مریم رحیمی پور پاشاکی

 

علت آتش سوزی "سوت محله" پاشاکی

🔹علت آتش سوزی سوت محله پاشاکی
به روایت آقای قاسم نظری پاشاکی

لحظه آتش سوزی، با آقای عین اله نظری و قربانعلی حیدری، مشغول دگمه بازی بودیم وکلاس سوم ابتدایی بودم، آتش از زیر خانه پدر بزرگم که خانه دو طبقه بزرگی بودکه پدربزرگ، برادرش مشت غلام، رمضان نظری، شعبان نظری  درآنجا ساکن بودندوهمچنین شامل خانه پدری ما!
تاکنون علت آتش سوزی را به خاطر ذغال کاملا خاموش نشده را خبر دارند که درست نبوده! علت به خاطر آتش اطوی چرخ خیاطی خواهرم بود ، زیرا شاگرد خیاط، به هر دلیل آن را به پای خانه زیر “کلش ها”ریخته بود.

خواهرم شاگرد خیاط دختر استاد غلام شبدینی بود که سریع در کار خود پیشرفت نموده ! استاد شده و شاگردهایی هم داشت و بااستعداد بود ، بااینکه مدرسه نرفته بود. ازطرفی پدرم باسواد بود ومرا تعلیم می داد خواهرم یاد گرفته وکمکم می کرد! درضمن گلدروزی هم می کرد ، شاید گلدوزی های وی  هم اکنون درخانه های پاشاکی هنوز هم موجودباشد ، بانوهای هم سن وسال ومسن گواه هستند.روزی که یادم مانده! مرحوم قربانعلی کریمی ازمسیر سوته محله به منزلش که پایین بود ودره  می گویند ،می رفت،جلیقه ای  پوشیده بود وآن جلیقه زبانرد محل شده بود چون آن نوع پوشش تازه مد شده بود! ومردم تعریف می کردند! و خواهرم روی ایوان خانه ایشان ، جلیقه را ورانداز نمود وهمان جلیقه را برای پدرم دوخت!

ادامه نوشته
 
  BLOGFA.COM